اشعار فوت پدر
غم مرگ پدر کوچک غمی نیست
جگر می سوزد و درد کمی نیست
پدر زیبا گل باغ وجود است
که بی او زندگی جز ماتمی نیست
3
روی یک تخت چوبی، بد حال،
چشمهایی که گودتر می شد
اشکهایی که حلقه می بستند، قرصهایی که بی اثر می شد
صبح یک روز گرم تابستان،
آخرین سرفه در فضا پیچید
آخرین برگ از درخت افتاد، پدر آماده سفر می شد
4
پدر خوبم،
تو مسافر امتداد زندگیمان بودی
که بار سفر را بی خبر بر دوش خسته ات نهادی
و رفتی
سایه ای بودی و پناهی
و ما مغرور به داشتن تو
5
صد بار خدا مرثیه خوان کرد
مرا
در بوته ی صبر امتحان کرد مرا
هرگز نشکست پشتم از هیچ غمی
جز مرگ پدر که ناتوان کرد مرا
6
بنال ای دل که من بابا ندارم
به سر آن سایه طوبی ندارم
بنال ای دل شدم تنهای تنها
انیس و مونس شبها ندارم
بنال ای دل که شادی از دلم رفت
چو غنچه خنده بر لبها ندارم
7
افسوس، صد افسوس پدر از کف
ما رفت
آن گوهر تابنده و پر مهر و وفا رفت
ما را نبود چاره به جز صبر
در این غم
با حکم خدا آمد و با امر خدا رفت
8
چه شبها تا سپیده درد کشیدی
ندای
یا علی، یا رب کشیدی
بخواب آرام، پدر جان در
مزارت
که
پایان شد تمام دردهایت
9
با صفا مردی از این دنیا
گذشت
یا
علی گفت و چه بی پروا گذشت
دوستان اندر عزایش اشک ریز
مرشدی
کامل، علی گویان گذشت
10
گفتی پدر به من، که تویی نور
دیدهام
من نور دیده، جز تو کسی ندیدهام
بسیار درد و غم که تو با جان
خریده ای
با غم نشسته ای که من از غم رهیدهام
11
آن کس که مرا روح و روان
بود، پدر بود
آن کس که مرا راحت جان بود، پدر بود
افسوس که رفت از سرم، آن
سایه رحمت
آن کس که برایم نگران بود، پدر بود
12
پنهان به خاک گشت چو قد رسای
تو
غمگین مباش، در دل ما هست جای تو
از مرگ ناگهانیت ای نازنین
پدر
بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو
13
پدرم بارش باران صفا بود
پدرم
جلوه ایمان و زضا بود
پدرم بر سر ما مرغ هما بود
پدرم
آینه آینده ما بود
پدرم در همه حال کارگشا بود
پدرم
حاکم پیمان و وفا بود
14
چون سایه ی رب بر سر ما سایه پدر بود
برسایه ی رب در صحف همسایه پدر بود
ایزد چو بفرمود که او رب
صغیر است
در
دفتر عشق آیه و سرمایه پدر بود
15
پدر در گرانبهایی است که
بودنش در کنارت، زندگی بخش است،
وقتی
در کنارت نیست، به خود می آیی و می دانی که چه گوهر گرانبهایی را از دست دادی
و
آنچه می ماند، خاطرات یاد و نامش، و افسوس نبودنش!
16
دست دنیا در میان نالهها رو میشود
قصه گویی با سکوت خاک هم خو میشود
آن صدایی که درونش قصهها جان میگرفت
قصههایی که فقط با عشق پایان میگرفت
پیش چشم ما درون خاک پنهان میشود
دستهای قصه گو، ای وای، بی جان میشود
قصه گوی خوب ما رفتی به خواب، اما بدان
خواب دیدم خانهای داری میان آسمان!
17
از میان جمع ما نام آوری
خوشنام رفت
وی
بزرگ خاندان بود، چه خوش فرجام رفت
بود مولایش، علی، در لحظه
های عمر او
جانب
پروردگارش، با دلی آرام رفت
18
مهربان بابا تو رفتی جان ما را سوختی
آتشی از هجر خود بر جان ما افروختی
تا که هستیم در فراقت اشک ریزیم همچو شمع
چون که با رنج فراوان شمع ما افروختی
19
پدر جان لحظات از پی هم میآیند
و میروند اما تو نیستی
ولی یاد مهربانی و خوبیهای بی منت تو گذر عمر را بر ما آسان نموده است.
بی تو زیستن برایمان سخت و دشوار است
اما ما صبر و مهربانی و خوب بودن را از تو آموختیم تا یاد و خاطرهات را زنده نگه
داریم.
فروشگاه اینترنتی نگارستـان علـم و هنـر
تحقیق , مقاله , پایان نامه , پاورپوینت , طرح لایه باز بنر , کارت ویزیت
20
در دل باغ محبت گل بی خاری بود
مظهر صدق و صفا و سرور و سالاری بود
آه از این داغ که بر خانه دل سایه فکند
رفت مردی که در این دایره پرگاری بود
آن که امروز به این خاک سیه مهمان است
اسوه ی غیرت و پاکی و وفاداری بود
21
زندگی با پدر زیبا بود
خانه روشن از آن
سیما بود
دیده از دیدنش بینا بود
در جهان گوهری
بیتا بود
22
در دل باغ محبت گل بی خاری
بود
مظهر صدق و صفا سرور و سالاری بود
آه از این داغ که بر خانه دل
سایه فکند
رفت مردی که در این دایره پرگاری بود
آن که امروز به این خاک سیه
مهمان است
اسوه ی غیرت و پاکی و وفا بود
23
رفت از بر ما سرور ما، تاج
سر ما
زحمتکش مظلوم خدایا پدر ما
24
پدرم )مادرم) دست
اجل زود تو را پرپر کرد
پسرت )دخترت( گریه کنان رخت عزا بر تن کرد
دوستانت همگی در (از) غم تو نالیدند
اشک چشم همگان خاک مزارت تر کرد
25
نشستهام تک و تنها، اشک میریزم
پدر تو رفتی، این روزگار بی تو گذشت
تو در مسیر طلوعی و من اسیر غروب
بیا
ببین چگونه شب تار بی تو گذشت
26
ای دریغ و افسوس که پدر
(مادر) نام عزیزی است
که دگر هرگز باز تکرار نخواهد گردید
27
آن گنج نهان در دل خانه پدرم
هم تاج سرم بود همی بال وپرم بود
هر جا که زمن نام و نشانی طلبیدند
آوازه نامش سند معتبرم بود
شعر 28
پدرم یاد تو هرگز نرود از دل ما
مگر ان روز که درخاک شود منزل ما
شعر 29
این گوهر گم گشته به دنیا پدرم بود
محبوب همه یار همه تاج سرم بود
هرجا که زمن نام ونشانی طلبیدند
اوازه همه نامش سند معتبرم بود
شعر 30
آن کس که مرا روح وروان بود پدر بود
ان کس که مرا فخر زمان بود پدرم بود
افسوس که رفت از سرم آن سایه رحمت
آن کس که برایم نگران بود پدرم بود
شعر 31
پدر جان یاد آن شب ها که ما را شمع جان بودی
میان نا امیدی ها چراغ جاودان بودی
برایت زندگی کردن اگرچه رنج وسختی بود
بنازم همتت بابا صبور ومهربان بودی
شعر 32
باورم نیست پدر رفتی وخاموش شدی
ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی
خانه را نوری اگر بود ز رخسار تو بود
ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی
شعر 33
پدرم دیده به سویت نگران است هنوز
غم نادیدن تو بار گران است هنوز
انقدر مهر و وفا برهمگان کردی تو
نام نیکت همه جا ورد زبان است هنوز
شعر 34
روح پاکت با امیر المومنین محشور باد
خانه قبرت زالطاف خدا پر نور باد
ای چراغ زندگانی ای پدر یادت به خیر
خاطرت در باغ فردوس برین مسرور باد
شعر 35
گشته از سیلاب غم چشمان من دریا پدر
من چه گویم بی تو از فردا وفرداها پدر
تکیه گاهی بودی وتنها امید وارزو پدر
بی تو این دنیا ندارد رنگ شادی ها
شعر 36
پدر ای آیت عشق خدایی
گل خوشبوی باغ اشنایی
از آن روزی که رفتی در دل خاک
دلم میسوزد از درد
شعر 37
پدر سنگ مزارت را به آه وناله میبوسم
به عشق وزحمت چندین وچندین ساله میبوسم
اگر دنیا شود گلشن گلی جز تو نمی یابم
ز چشمم زاله میریزد تورا چون لاله می بوسم
شعر 38
ای گل باغ وچمن از ما گسستن زود بود
پشت فرزندان از این ماتم شکستن زود بود
بهر تو همسر ندارد صبر در این انتظار
ای پدر بر سنگ نامت نقش بستن زود بود
شعر 39
همیشه مونس ویاورم پدرم بود
به وقت رنج غمخوارم پدر بود
چو پروانه اگر بال وپرم سوخت
ولی شمع شب تارم پدر بود
شعر 40
پدرم بارش باران خدا بود
پدرم جلوه ایمان وصفا بود
پدرم حاکم پیمان ووفا بود
پدرم درهمه جا کار گشا بود
شعر 41
پدرم تاج سرم چشم به راهت بودم
همه دم عاشق لبخند نگاهت بودم
ای فلک از چه زدی اتش غم بر جگرم
کاش جای پدرم من سر راهت بودم
شعر 42
ای پدر ای عارف نیکو خصال
ای که قدرت را ندانستیم ایام وصال
خوش بخواب اینجا که این دنیای دون
چون تو گوهر کم دهد از خود برون
شعر 43
ای سفر کرده به معراج به یادت هستیم
ای پدر ما همگی چشم به راهت هستیم
تو سفر کردی واسوده شدی از دوران
همه ماتم زده هر لحظه به یادت هستیم
فروشگاه اینترنتی نگارستـان علـم و هنـر
تحقیق , مقاله , پایان نامه , پاورپوینت , طرح لایه باز بنر , کارت ویزیت
شعر 44
پدرم دست اجل زود تو را پرپر کرد
مادرم گریه کنان خاک برسر کرد
اهل منزل همگی در غم تو محزونند
اشک چشم همگان خاک مزارت تر کرد
شعر 45
از ملک جهان رفت به جنت پدر ما
برداشته شد سایه لطفش زسر ما
رفت از سرما سرور ما تاج سر ما
زحمتکش مظلوم خدایا پدر ما
افسرده نمیخواست دل همسر وفرزند
افسوس فلک کرده پر از غم جگر ما
46
عاشقی از عاشقان مهدی موعود رفت
شمع جانش سوخت و تا آسمان چون دود رفت
شعر 47
گرچه دیگر نمی بینم گل روی تو را
خاطراتت را در این غمخانه مهمان می کنم
گوهر یکدانه مان ای نازنین مونس ما
تا ابد یاد تورا در سینه پنهان می کنم
شعر 48
از همان روزی که رفتی دل درون سینه غوغا می کند
صورتم را بین که این راز درونی را هویدا می کند
با که گویم خاطراتت بعد تو با این دل خونم چه کرد
شعر من با بی زبانی حرف دل را خوب معنا می کند
شعر 49
ای که از چشمان ما چون ماه تابان رفته ای
گوهر ارزنده بودی و ارزان رفته ای
دیگر اندر جمع ما شادی نمی گنجد دریغ
از میان ما چرا جانا شتابان رفته ای
شعر 50
گردش دور قمر را نه تو دانی و نه من
وقت اعلام سفر را نه تو دانی و نه من
تا بود سایه پر مهر پدر بر سر ما
به خدا قدر پدر را نه تو دانی و نه من
شعر 51
رفتی زه دیده و داغت به دل ماست هنوز
هر طرف می نگریم روی تو پیداست هنوز
آنقدر مهر و وفا بر همگان کردی تو
نام نیکت همه جا ورد زبان است هنوز
شعر 52
حیف از پدر که از دیار ما کوچید
سرو با اقتدار ما کوچید
اگر بپای مه و مهر در جهان گردیم
به صد چراغ نیابیم آنچه گم کردیم
شعر 53
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود از دل و از جان نرود
شعر 54
مثل باران خاطراتت ماندیست
لحن پر مهر صدایت خواندنیست
گر چه ما اندک زمانی در کنارت بوده ایم
تا ابد مهر و وفایت در نهادم ماندنیست
شعر 54
مرا تا کی ز داغت صبر باشد
چراغ دیده ام پر ابر باشد
دل نا باورم باور نمی کرد
که نامت روی سنگ قبر باشد
شعر 55
بی جهت نیست که گویند پدر تاج سر است
آری آری پدر از تاج سر هم خوبتر است
ای خوش آنکه پدر دارد و دنیا دارد
حیف این نعمت بی سابقه هم زود گذر است
شعر 56
این گنج نهان در دل مدفن پدرم بود
هم تاج سرم هم همی بال
و پرم بود
هرجاکه زمن نام و
نشانی طلبیدن
آوازه نامش سند معتبرم
بود
57
مردان خدا چه با صفا می میرند
جان باخته در راه خدا می میرند
گویی که رسیده حکم آزادیشان
خندان لب و با میل و صفا میمیرند
شعر 58
در صداقت برتر از آیینه ای
در رفاقت باده ای بی کینه ای
ای سپیدار بلند و بی پایدار
می برم نام تو را با افتخار
شعر 59
ای پدر از غمت بی قرارم ،
سر به روی مزارت گذارم
سربر آرای گلم از دل خاک ،
بی تو گشته خزان نو بهارم
رفته از کف قرار و شکیبم –
شد غم و غصه آخر نصیبم
شعر 60
آسمان امروز ببار، اینجا گلی پژمرده گشت
از غم داغ رخش، یک محفلی افسرده گشت
آسمان امروز ببار، ما صد جگر سوزانده ایم
چون پدر از بین ما رفت، قلب ما هم مرده گشت
شعر 61
درد من، درد فراق است، خدایا کم نیست
اشکهایم بجز از فراق و غم و ماتم نیست
بر دل غم زده و بغض پر از فریادم
بجز آن لطف نگاه پدرم مرهم نیست
شعر 62
پدرم در سوگ تو دلهای ما پیوسته می گرید
سراپا همچو شمعی بی فروغ آهسته می گرید
تویی در خاطر ناشاد ما تا آخرین لحظه
به یادت چشم، چون ساغر بشکسته می گرید
شعر 63
از عرش صدای ربنا می آید
فریاد خوش خدا
خدا می آید
فریاد که درهای بهشت باز کنید
میهمان خدا پیش خدا می آید
شعر 64
صفا از خانه و
روح از بدن رفت
پدر مهربانم از میان رفت
غم هجران او را
با که گویم
که چون پروانهای از شعله ها رفت
شعر 65
مردان خدا چه
با صفا می میرند
دلباخته در راه خدا می میرند
گویی که رسیده حکم آزادی شان
خندان لب و با میل و رضا می میرند
شعر 66
باورم نیست که دیگر نشـنوم آوای تو
یــا نبـینم روی مـاه و قامت رعـنـای تو
سالها سنگ صبورم بودی و هم صحبتم
بی تو رنگ یأس دارد منزل و مأوای تو
شعر 67
آن کس که مرا روح وروان بود پدر بود
ان کس که مرا فخر
زمان بود پدرم بود
افسوس که رفت از سرم آن سایه رحمت
آن کس که برایم نگران بود پدرم بود
شعر 68
پدر سنگ مزارت را به آه وناله میبوسم
به عشق وزحمت چندین وچندین ساله میبوسم
اگر دنیا شود گلشن گلی جز تو نمی یابم
ز چشمم زاله میریزد تورا چون لاله می بوسم
شعر 69
ای گل باغ وچمن از ما گسستن زود بود
پشت فرزندان از این ماتم شکستن زود بود
بهر تو همسر ندارد صبر در این انتظار
ای پدر بر سنگ نامت نقش بستن زود بود
شعر 70
سینهام در دل
شب، مثل پروانه بسوخت
خبر مرگ پدر، خانه و کاشانه بسوخت
حسرت مهر پدر،
در دل ما کاشت، فلک
آشنا را چه بگویم، دل بیگانه بسوخت
شعر 71
پدر یعنی طپش
در قلب خانه
پدر یعنی تسلط بر زمانه
پدر احساس خوب تکیه بر کوه
پدر یعنی تسلی، وقت اندوه
پدر یعنی ز من نام و نشانه
پدر یعنی فدا گردیده ی افراد خانه
پدر یعنی غرور مستی من
پدر یعنی تمام هستی
فروشگاه اینترنتی نگارستـان علـم و هنـر
تحقیق , مقاله , پایان نامه , پاورپوینت , طرح لایه باز بنر , کارت ویزیت
شعر 72
در صداقت برتر از آیینه ای
در رفاقت باده ای بی کینه ای
ای سپیدار بلند و بی پایدار
می برم نام تو را با افتخار
فروشگاه اینترنتی نگارستـان علـم و هنـر
تحقیق , مقاله , پایان نامه , پاورپوینت , طرح لایه باز بنر , کارت ویزیت